جدول جو
جدول جو

معنی کون خزه - جستجوی لغت در جدول جو

کون خزه
(خَ زَ / زِ)
سریدن کودک بر نشیمن پیش از راه افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
کون خزه
خزیدن بر روی باسن و سرین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ / زِ)
کشیدن خود را به زمین با نشستنگاه چنانکه کودکان پیش از به راه افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). راه رفتن کودکان کمتر از یک سال به حال نشسته و کشیدن آنان خود را به این طرف و آن طرف در این حالت. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کون خیزه کردن شود.
- کون خیزه رفتن (راه رفتن) ، ته کون را روی زمین مالیدن و جلو رفتن، چنانکه کودکان کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ / رِ)
عمل غیژیدن کودکان و زمین گیران. غیژیدن چنانکه مردمی اشل از دو پای یا کودک پیش ازراه افتادن. رفتن کودک با کشیدن نشیمنگاه بر زمین. غیژیدن در حال نشسته بودن، چنانکه طفل شیرخوار. و باکردن صرف شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر خوردن در حال نشسته. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ/ زِ)
گوشالنگ. گوش خز. گوش خزک. گوش خیزک. هزارپا. گوش سنب. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
نام کوهی است مشرف بر ینبع. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کون خیزه رفتن، (راه رفتن)، ته کون را روی زمین مالیدن و جلو رفتن (چنانکه کودکان کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کون سوزه
تصویر کون سوزه
کون سوختگی، زیان سخت دیدن کلاه بسر شخص رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که در گوش بخزد، هزارپا: گر بگویم عیب تو تا گوش خز گوش خز انگشت در گوش افکند. (نخشبی)
فرهنگ لغت هوشیار
کین خزه
فرهنگ گویش مازندرانی
خورنده نان، ریزه نان
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای شبیه سورتمه که توسط دام کشیده می شودو پشته ها را
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر ران، زیر باسن
فرهنگ گویش مازندرانی
با باسن و سرین سر خوردن و جا به جا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی